-
اگر خدا هست پس .....؟
یکشنبه 11 دیماه سال 1384 17:05
اگر خدا هست پس .....؟ مردی برای اصلاح به آرایشگاه رفت در بین کار گفتگوی جالبی بین آنها در مورد خدا صورت گرفت آرایشگر گفت:من باور نمیکنم خدا وجود داشته با شد مشتری پرسید چرا؟ آرایشگر گفت : کافیست به خیابان بروی و ببینی مگر میشود با وجود خدای مهربان اینهمه مریضی و درد و رنج وجود داشته باشد؟ مشتری چیزی نگفت و از مغازه...
-
نکته های زندگی
شنبه 10 دیماه سال 1384 18:05
خداوند به هر پرندهای دانهای میدهد، ولی آن را داخل لانهاش نمیاندازد · تنها راهی که به شکست میانجامد، تلاش نکردن است · درباره درخت، بر اساس میوهاش قضاوت کنید، نه بر اساس برگهایش · از لجاجت بپرهیزید که آغازش جهل و پایانش پشیمانی است · انسان هیچ وقت بیشتر از آن موقع خود را گول نمیزند که خیال میکند دیگران را فریب...
-
دوست واقعی
سهشنبه 6 دیماه سال 1384 14:32
ما واقعا تا چیزی رو از دست ندیم قدرش رو نمی دونیم ولی در عین حال تا وقتی که چیزی رو دوباره به دست نیاریم نمی دونیم چی رو از دست دادیم . اینکه تمام عشقت رو به کسی بدی تضمینی بر این نیست که او هم همین کار رو بکنه پس انتظار عشق متقابل نداشته باش ، فقط منتظر باش تا اینکه عشق آروم تو قلبش رشد کنه و اگه این طور نشد خوشحال...
-
خوب کردی اومدی
دوشنبه 5 دیماه سال 1384 18:21
وه چه خوب آمدی صفا کردی چه عجب شد که یاد ما کردی؟ ای بسا آرزوت میکردم خوب شد آمدی صفا کردی؟ آفتاب از کدام سمت دمید که توامروز یاد ما کردی؟ از چه دستی سحر بلند شدی که تفقد به بینوا کردی؟ شب مگر خواب تازه ای دیدی که سحر یاد آشنا کردی؟ بیوفایی مگر چه عیبی داشت که پشیمان شدی وفا کردی؟ هیچ دانی که اندر این مدت از فراقت بما...
-
گفتند: شکست یعنی
جمعه 2 دیماه سال 1384 21:34
گفتند: شکست یعنی تو یک انسان در هم شکسته ای! گفت: نه ! شکست یعنی من هنوز موفق نشده ام. گفتند: شکست یعنی تو هیچ کاری نکرده ای. گفت: نه! شکست یعنی من هنوز چیزی یاد نگرفته ام. گفتند: شکست یعنی تو یک آدم احمق بودی. گفت: نه! شکست یعنی من به اندازه کافی جرات و جسارت داشته ام. گفتند: شکست یعنی تو دیگر به آن نمی رسی. گفت: نه...
-
دوستی
سهشنبه 29 آذرماه سال 1384 11:36
کسی را برای دوستی انتخاب کن که قلب بزرگی داشته باشد تا مجبور نباشی برای آنکه در قلبش جای بگیری خودت را کوچک کنی
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 17 آذرماه سال 1384 18:25
-
بعضی ها
پنجشنبه 12 آبانماه سال 1384 11:51
بعضی ها بعضیها شعرشان سپید است، دلشان سیاه بعضیها شعرشان کهنه است، فکرشان نو بعضیها شعرشان نو است، فکرشان کهنه بعضیها یک عمر زندگی میکنند برای رسیدن به زندگی بعضیها زمینها را از خدا مجانی میگیرند و به بندگان خدا گران میفروشند بعضیها حمال کتابند بعضیها بقال کتابند بعضیها انباردارکتابند بعضیها کلکسیونر...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 12 آبانماه سال 1384 11:48
بعضی ها بعضیها شعرشان سپید است، دلشان سیاه بعضیها شعرشان کهنه است، فکرشان نو بعضیها شعرشان نو است، فکرشان کهنه بعضیها یک عمر زندگی میکنند برای رسیدن به زندگی بعضیها زمینها را از خدا مجانی میگیرند و به بندگان خدا گران میفروشند بعضیها حمال کتابند بعضیها بقال کتابند بعضیها انباردارکتابند بعضیها کلکسیونر...
-
میخوام یه صخره باشم
چهارشنبه 23 شهریورماه سال 1384 08:58
میخوام یه صخره باشم نه دولا شم نه تا شم یه کوه سخت و محکم نه اینکه کله پا شم میخوام که چشمه باشم از دل کوه جدا شم برم تا پیش دریا قاطی ماهیا شم میخوام که باده باشم رفیق آسیاب شم تو پره هاش بچرخم نون واسه مردما شم میخوام که ابره باشم از روی دریا پا شم برم کویر تشنه ببارم و فنا شم میخوام پرنده باشم رفیق بچه ها شم از...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 10 شهریورماه سال 1384 16:06
! لحظههای طلایی! برای فهمیدن ارزش ده سال از زوجهای تازه طلاق گرفته بپرس . برای فهمیدن ارزش چهار سال از فارغ التحصیل دانشگاه بپرس . برای فهمیدن ارزش یک سال از دانش آموزی که در امتحانات پایان سال مردود شده بپرس . برای فهمیدن ارزش نه ماه از مادری که نوزاد مُرده به دنیا آورده بپرس برای فهمیدن ارزش یک هفته از سردبیر...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 7 شهریورماه سال 1384 18:48
مردم هرگز خوشبختی خود را نمی شناسند، اما خوشبختی دیگران همیشه جلوی چشمشان است. هنگامی که یکی از درهای شادی بسته می شود، در دیگری باز میگردد ولی ما معمولا آنقدر به آن در بسته شده توجه میکنیم که در باز شده جدید را نمیبینیم. همه میخواهند بشریت را عوض کنند، دریغا که هیچ کس در این اندیشه نیست که خود را عوض کند.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 شهریورماه سال 1384 19:47
ماهی رودخانه هر وقت می خواستم ببینم که یه نفر، یه دوست، چه جور آدمیه، چقدر دل و جرأت داره، ازش یه سوأل می کردم. میپرسیدم: «تو دوست داری ماهی دریا باشی یا ماهی رودخانه؟» با تعجب می پرسید:«منظورت چیه؟» و من بهش میگفتم:«ماهی دریا رو که دیدی، تو بزرگی دریا به دنیا میاد و تو همون دریای بزرگ محو میشه و یه روز هم بدون...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 شهریورماه سال 1384 19:43
اسپانیولی: پروانه گاهی فراموش میکند زمانی کرم بودهاست.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 3 شهریورماه سال 1384 23:48
دنیا گلی است که گلبرگهایش خیالی و خارهایش حقیقی است. عالی ترین سلاح برای مغلوب کردن دشمن . خونسری است. صداقت بهترین سیاست است. میان انسان و شرافت یک رشته باریک هست که آن هم قول است. شروع خوب نصف کار است. انسان زائیده ی شرایط نیست. خالق آن است. زندگی آب تنی کردن در حوضچه امروز است. زندگی آب روان است روان می گذرد. در...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 2 شهریورماه سال 1384 20:06
ضرب المثل هر چه قفس تنگ تر باشه .آزادی شیرین تر است <آلمانی> تهمت مثل زغال است.اگر نسوزاند سیاه می کند <روسی> تفریح در کلبه محقر .بهتراز کاخ مجلل است <فرانسوی>
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 28 مردادماه سال 1384 23:51
(حسادت) غنچه ای مغرور بودم وقتی گل شدم بیشتر به خود می نازیدم. صاحبخانه یک رقیب روبه رویم قرار داد. از حسادت پژمرده شدم . ولی هر وقت گلبرگی از من می افتاد یکی از گلبرگهای او نیز به نشانه ی رفاقت می افتاد. تا بالاخره هر دو به یک گلبرگ رسیدیم. صاحبخانه آئینه را از مقابلم برداشت و من نتوانستم مردن خود را ببینم .
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 مردادماه سال 1384 20:44
گزیده ای از اشعار استاد علی معلم ای مسلمان زاده بعد از هر اذان رکعتی تنها عن الفحشاء بخوان گر نمازت ناهی از منکر شود از اذانت گوش شیطان کر شود شیعه یعنی عدل و احسان و وقار شیعه یعنی انحنای ذوالفقار از عدالت گر تو می خواهی دلیل یاد کن از آتش و دست عقیل جان مولا حرف حق را گوش کن شمع بیت المال را خاموش کن این تجملها که...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 مردادماه سال 1384 00:42
رابطه بین عشق و د یوانگی زمانهای قدیم وقتی هنوز راه بشر به زمین باز نشده بود فضیلتها و تباهی ها دور هم جمع شده بودند . ذکاوت گفت : بیایید بازی کنیمٍ ، مثل قایم باشک ... دیوانگی فریاد زد:آره قبوله ، من چشم میزارم ... چون کسی نمی خواست دنبال دیوانگی بگردد همه قبول کردند . دیوانگی چشم هایش رابست و شروع به شمردن کرد !! یک...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 13 مردادماه سال 1384 22:31
سوال از گورخری پرسیدم: تو سفیدی راه راه سیاه داری،یا اینکه سیاهی راه راه سفید داری؟؟؟ گورخر به جای جواب دادن پرسید: تو خوبی فقط عادت های بد داری،یا اینکه بدی و چند تا عادت خوب داری؟ ساکتی بعضی وقتها شلوغ می کنی، یا شیطونی بعضی وقتها ساکت میشی؟؟؟ ذاتا خوشحالی بعضی روزها ناراحت،یا ذاتا افسرده ای بعضی روزها خوشحالی؟؟؟...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 12 مردادماه سال 1384 15:29
خبرهایی برای تمام عمر همه روزنامههای جهان را ورق میزنم، خبری نیست. هیچ اتفاقی نیفتاده است. اتفاقهای مهم را توی روزنامه نمینویسند. این خبرها چهقدر غیرضروری است! این خبرها کوچکاند و معمولی. این خبرها زندانیاند؛ زندانی روز و ساعت، آفتاب که غروب کند خبرها بوی کهنگی میگیرند. من اما دنبال...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 11 مردادماه سال 1384 22:19
قدرت کلمات چند قورباغه از جنگلی عبور می کردند که ناگهان دو تا از آنها به داخل گودال عمیقی افتادند . بقیه ی قورباغه ها در کنار گودال جمع شدند و وقتی دیدند که گودال چه قدر عمیق است به دو قورباغه ی دیگر گفتند که دیگر چاره ای نیست . شما به زودی خواهید مرد . دو قورباغه این حرفها را نادیده گرفتند و با تمام توانشان کوشیدند...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 11 مردادماه سال 1384 01:16
کاش سرزمین دلم همیشه بارانی باشد و آفتاب عالم تاب مهمان دل بارانی ام .من عاشق ابرهای بارانی ام .آرامشی که از باریدن باران بدست می اورم توصیف کردنی نیست و آه چقدر زیباست طلوع آفتاب بعد باران........
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 10 مردادماه سال 1384 13:40
اولین روز دبستان بازگرد کودکیها شاد و خندان باز گرد بازگرد ای خاطرات کودکی بر سوار اسبهای چوبکی خاطرات کودکی زیبا ترند یادگاران کهن مانا ترند درسهای سال اول ساده بود آب را بابا به سارا داده بود درس پند آموز روباه و خروس روبه مکار و دزد چاپلوس کاکلی کنجشککی باهوش بود فیل نادانی برایش موش بود روز مهمانی کوکب خانم است...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 7 مردادماه سال 1384 20:54
عجب صبری خدا دارد! عجب صبری خدا دارد اگر من جای او بودم همان یک لحظه اول که اول ظلم را می دیدم جهان را با همه زیبایی و زشتی بروی یکدگر ویرانه می کردم عجب صبری خدا دارد اگر من جای او بودم که در همسایه صدها گرسنه چند بزمی گرم عیش و نوش می دیدم نخستین نعره مستانه را خاموش آندم بر لب پیمانه می کردم عجب صبری خدا دارد اگر...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 30 تیرماه سال 1384 21:00
قربون کبوترای حرمت امام رضا (ع) السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا (ع) واسه اون گنبد زرین پشت کوه های خراسون مرقد پاکتو دیدن واسه او صحن مطهر تو غروب کنار ایوون واسه کفترای معصوم که تو آسمون می گردن واسه آدمای مغموم که میان دخیل می بندن واسه اون هوای تازه که پر از عطر گلابه اگه دستم به ضریحت برسه واسم یه خوابه واسه اون...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 29 تیرماه سال 1384 00:42
می ماند شب جسارت فردا اگر نبود تا بوده ... بوده نام تو ... اما اگر نبود؟! عاشق نمیشدند به باران زنان ابر؛ همراه چشمهای تو دریا اگر نبود ؛ گم میشدیم در شب این روز های شوم، خورشید چشمهای تو با ما اگر نبود، هرگز نمیشد از تو سرود ای شبیه عشق، در کنج سینه این دل تنها اگر نبود، هرگز نمیشناختمت ای زن غریب... بر شانه تو غربت...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 29 تیرماه سال 1384 00:23
مشق هرروزه امروز نگران فرداییم، فردا دراضطراب پس فردا، پس فردا در هراس از پسین فردا...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 28 تیرماه سال 1384 17:19
چه کنم ؟!.. هیچ ندارم که به پای تو بریزم جز همین اشک.. که گهگاه برای تو بریزم آبرو... آنقَدَر اندوخته دارم به وجودم که اگر پای تو لغزید به جای تو بریزم
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 28 تیرماه سال 1384 16:43
باران ... باران شیشه پنجره را شست از دل من اما چه کسی نقش تو را خواهد شست ...