جوان ایرانی
جوان ایرانی

جوان ایرانی

دکترمصطفی محمود

دکتر مصطفی محمود میگوید:


" شاید باورم نکنی وقتی به تو بگویم که تو زندگیی مرفه تر از زندگی کسری داری ... و خوشی تو در زندگی از امپراطور فارس و قیصر روم و فرعون مصر بیشتر است... ولی این یک واقعیت است.


پیشرفته ترین وسیله از وسایل نقلیه که فرعون مصر در اختیار داشت کالسکه ای بود که اسب آن را میکشید ...

در حالیکه تو ماشین شخصی داری و میتوانی سوار قطار شوی، و جای نشستی در هواپیما داشته باشی ...


امپراطور فارس قصرش را با شمع ها و چراغ های روغنی روشن میکرد... در حالیکه تو خانه ات را با برق روشن و نورانی میکنی.


وقیصر روم از کوزه ها و جام ها توسط ساقی ها آب مینوشید ...

در حالیکه تو از آب های تمیز تصفیه شده مینوشی و آب در لوله ها به سویت جاری میشوند.


و لوییس چهاردهم آشپزی داشت که بهترین خوراک های فرانسوی را برایش آماده میکرد

درحالیکه تو در پایین خانه ات رستوران فرانسوی، چینی، آلمانی و شیرینی فروشیها و... داری.


و بادبزنهایی از پر شترمرغ که خدمه با آن به صورت فرمانروای خود باد میزدند در گرمای تابستان ...

تو به جای آن کولرهای خنک کننده در خانه ات داری که با لمس دگمه ای خانه ات را به بهشتی مبدل میکند!!


تو امپراطوری، و همه آن فرمانروایان در خوشی و راحتی به نسبت امروز از چیزی برخوردار نبوده اند.

اما گویا ما امپراطورهایی هستیم که حرص و طمع بر ما چیره گشته، و به خاطر این طمع ها، با وجود این همه نعمت که در آنها غوطه وریم، ناراحت و بدبختیم ...


هر کسی ماشینی دارد با حسد به کسی مینگرد که دو ماشین دارد.

و کسی که دو ماشین دارد، ناراحت است از وضعیتش چون همسایه اش مالک خانه ایست ...


و کسیکه خانه ای دارد از حقد و حسد میمیرد چون فلانی املاک و زمین هایی دارد ...


و آنکس که زن زیبایی دارد او را رها نموده و به آنکس که خداوند بر او حرام کرده است، نظر می افکند ...


و در آخر بعضی از ما از بعضی دیگر می دزدند، و یکدیگر را از روی حسادت و حقد میکشند، و سپس بمبی بر همه این نعمت ها و خوشی ها می افکنیم ... و آتش را در خانه هایمان شعله ور میکنیم ... سپس فریاد میزنیم که عدالت اجتماعی وجود ندارد ... و دانشجوها دانشگاهها را خراب کرده و کارگرها مصانع را ...


حقد و حسادت در واقع مسبب اصلی همه جنگ ها هستند و نه طلب عدالت ...


هرگاه حقوقت دو برابر شد، به کسی مینگری که حقوقش سه برابر شده، پس برافروخته میشوی ...

ما امپرازوری هایی هستیم که پیشرفت کرده ایم به عنوان یک شهر، اما در فرهنگ عقب مانده ایم ...


انسان در زندگی اش پیشرفت نموده ... و در محبتش عقب مانده است...

تو امپراطوری ... این درست است ... ولی بدبخت ترین امپراطور مگر کسی که خداوند با رضایت و قناعتش او را مورد رحم قرار دهد.

خدایا...

خدایا بگذار گوشهایم سنگین بمانند

سمعک را می خواهم برای چه؟

وقتی شنیدنی های این دنیا

یا “دروغند” یا “گناه”