جوان ایرانی
جوان ایرانی

جوان ایرانی

شرط ورود به خانه

من دلـم می خواهد

خانه ای داشته باشم پر دوست

کنج هر دیوارش

دوست هایـم بنشینند آرام

گل بگو

گل بشنو

هر کسی می خواهد

 

ادامه مطلب ...

یک شبی مجنون نمازش را شکست...

  یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست

ادامه مطلب ...

کوه من غصه چرا؟

کوه من غصه چرا؟

برف ها را خورشید,دود خاکستریت را یک باد,چهره ات را باران......

صبر کن تا فردا نفسی تازه کنی........

عشق

 NGS0_7054.jpg

عشق،شیر شد
آهوی دل مرا که دید
آهو از میان سینه ام رمید

 

هی دوید و هی دوید و هی دوید...

شیر آخرش ولی به او رسید
آهوی دل مرا درید.
عرفان نظرآهاری

من نبارم تو کجا دریایی؟

 

ابر بارنده به دریا میگفت:من نبارم تو کجا دریایی؟
در دلش خنده کنان دریاگفت:ابر بارنده تو خود از مائی!

آقااجازه

 

یه بچه کلاس اولی بود با معلم خودش در رابطه با درس بابا مشکل داشت

صدای ناز می­ آید

صدای کودک پرواز می­ آید

صدای رد پای کوچه­ های عشق پیدا شد

معلم در کلاس درس حاضر شد

ادامه مطلب ...

چه جمعه هاکه یک به یک غروب شد نیامدی ...

چه جمعه هاکه یک به یک غروب شد نیامدی 

چه بغضها که درگلورسوب شدی نیامدی 

خلیل آتشین سخن تبربه دوش بت شکن 

خدای مادوباره سنگ وچوب شدنیامدی 

برای ماکه خسته ایم ودل شکسته ایم نه 

ولی برای عده ای چه خوب شدنیامدی 

تمام طول هفته رابه انتظارجمعه ام 

دوباره صبح ظهرنه غروب شدنیامدی 

آیه یاس

با این که تمام قصه را می دانی

باز آیه یأس پیش من می خوانی

بــا آنهمه  ترفند  دلم را  بــردی

تا بشکنی و دوباره برگـردانی؟ 

روی تخته سیاه جهان

زنگ خورد
ناظم صبح آمد سر صف
توی برنامه صبحگاهی رو به خورشید گفت:
باز هم دفتر مشق دیروز خط خورد
و کتاب شب پیش را
ماه
با خودش برد.
***
آی خورشید
روی این آسمان
روی تخته سیاه جهان
با گچ نور بنویس:
زیر این گنبد گرد و کور و کبود
آدمی زاد هرگز
دانش آموز خوبی نبود
عرفان نظرآهاری

تا حیات خلوت خدا

می روی سفر ! برو، ولی/ زود برنگرد / مثل آن پرنده باش / آن پرنده ای که رو به نور کرد / می روی، ولی به ما بگو / راه این سفر چه جوری است؟ / از دم حیاط خانه ات / تا حیاط خلوت خدا / چند سال نوری است؟ / راستی چرا مسیر این سفر / روی نقشه نیست؟ / شاید اسم این سفر که می روی / زندگی ست!

***
جز دلت که لازم است
هیچ چیز با خودت نمی بری
نبر ولی
از سفر که آمدی
راه با خودت بیار
راه های دور و سخت
***
خسته ایم از این همه
جاده های امن و راه های تخت
***
می روی سفر برو، ولی
زود بر نگرد
مثل آن پرنده باش
آن پرنده ای که عاقبت
قله سپید صبح را
فتح کرد.
عرفان نظر آهاری