جوان ایرانی
جوان ایرانی

جوان ایرانی

خداوندا !من همان بنده خردسالى هستم که پروریدى ...

خداوندا !

من همان بنده خردسالى هستم که پروریدى

و همان نادانى هستم که دانایش کردى

و همان گمراهى هستم که راهنماییش کردى

و همان پستى هستم که بلندش کردى

و همان ترسانى هستم که امانش دادى

گرسنه اى که سیرش کردى و تشنه اى که سیرابش کردى

و ندارى هستم که دارایش کردى و ناتوانى هستم که نیرومندش کردى

و خوارى هستم که عزیزش کردى

و دردمندى هستم که درمانش کردى و گدایی هستم که عطایش کردى

و گنهکارى هستم که گناهانش را پوشاندى و خطاکارى هستم که از او گذشتى

و اندکى هستم که بسیارش کردى و بی کسی هستم که یاریش کردى

و آواره اى هستم که جا و مأوایش دادى

منم پروردگارا،  آن کسى که در خلوت از تو شرم نکردم و در آشکارا هم رعایت تو را نکردم

منم صاحب مصیبتها و ماجراهاى بزرگ ، منم کسى که بر سرور خود جسارت کرده

منم کسى که نافرمانى خالق کهکشانها را کرده

منم کسى که براى نافرمانیهاى بزرگى که کرده ام رشوه داده ام

منم آن کسى که هرگاه نوید گناهى رابه من مى دادند بسویش شتابان مى رفتم

منم که مهلتم دادى ولى من به خود نیامدم و بر من پوشاندى ولى شرم نکردم

و نافرمانیها کردم و از حدّ گذراندم

و از چشم خود مرا انداختى و من اعتنا نکردم

پس باز هم به بردباریت مهلتم دادى و به پرده پوشیت مرا پوشاندى



خدایا !

پس به ریسمان چه کسى چنگ زنم اگر تو رشته یاری خود را از من قطع کنى ؟
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد