جوان ایرانی
جوان ایرانی

جوان ایرانی

دیوار

 

مادر خسته از خرید برگشت و به زحمت زنبیل سنگین را داخل خانه آورد. پسر بزرگش که منتظر بود، جلو دوید و گفت: مامان، مامان! وقتی من در حیاط بازی می کردم و بابا داشت با تلفن صحبت می کرد، خواهرم با ماژیک روی دیوار اتاقی که شما تازه رنگش کرده اید، نقاشی کرد! مادر عصبانی به اتاق دختر کوچولو رفت. او از ترس زیر تخت قایم شده بود، مادر فریاد زد: تو دختر خیلی بدی هستی و تمام ماژیک هایش را در سطل آشغال ریخت. دخترک از غصه گریه کرد. ده دقیقه بعد وقتی مادر وارد اتاق پذیرایی شد، قلبش گرفت.او روی دیوار با ماژیک قرمز یک قلب بزرگ کشیده بود و داخلش نوشته بود: مادر دوستت دارم! مادر در حالیکه اشک می ریخت به آشپزخانه برگشت و یک قاب خالی آورد و آن را دور قلب آویزان کرد. تابلوی قلب قرمز هنوز هم در اتاق پذیرایی بر دیوار است!

نظرات 3 + ارسال نظر
شکوفه یکشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 03:09 ب.ظ http://www.haramedelam.blogsky.com/

سلام ...

صفای هر خانه مادر هست ...

خدا همه مادرها رو نگه داره ..

در ٫ناه حق

صوفی یکشنبه 4 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 11:06 ب.ظ

برای نقاشی هایی که با خنجر روی قلبم کشیدن قاب خریدم ... اما قاب های دنیا تموم شد و هنوز زخم هایی هیستن که بی قاب موندن

امیر یکشنبه 18 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 09:21 ق.ظ http://margueriteduras.blogfa.com

مطلب دیوارت خیلی خیلی قشنگ بود.
باور کن چشمام پر اشک شد وقتی خوندم.
زیبا نوشتی.
از نعمت داشتن پدر و مادر محرومم ولی همین که تا پنج ماهگی بوی تن پدر و تا سه سال پیش مهربانیهای مادر را تا عمق وجودم لمس کردم و درک همین برایم کافیست.
ولی هر گاه که نام مادر و پدر و حزن دل آنها می شنوم یا که می خوانم و یا می نویسم بسیار غمگین می نویسم .
خواهر بهترین نعمت خداست که متاسفانه خدا از این نعمت هم مرا محرم کرد.

همیشه موفق باشی.
به وبلاگ من هم سری بزن.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد