جوان ایرانی
جوان ایرانی

جوان ایرانی

باسلام

ز فرط گریه باران می چکد از دستم این شب ها
یکی دستم بگیرد ، مست مست مستم این شب ها
غزل می خوانم و سجاده ام پر می کشد با من
نمی خوابند یک شب عرشیان از دستم این شب ها
خدا را شکر سوزی هست ، آهی هست ، اشکی هست
همین که قطره اشکی هست یعنی هستم این شب ها
به جای خون به رگ هایم کبوتر می پرد تا صبح
تشهد نامه می بندد به بال دستم این شب ها
دلی برداشتم با تکه ابری از نگاه خود
به پابوس قیامت بار خود را بستم این شب ها

نظرات 1 + ارسال نظر
کریم چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 06:23 ب.ظ http://kybest.blogsky.com

شعر جالبی بود منو به یاد یه چیز انداخت........... بی خیال
..........ما را نیز با حضور خود مفتخر کن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد