جوان ایرانی
جوان ایرانی

جوان ایرانی

هرکس داخل تابوت را می دید مکثی میکرد و کنار می رفت.

روزی کارمندان یک اداره وقتی به محل کار خود رسیدند با یک نوشته با این مضمون روبرو شدند: ” دیروز فردی که مانع پشرفت شما بود درگذشت، تشییع جنازه امروز ساعت ۱۰ در کلیسای خیابان روبرو برگزار می شود، از همه کارمندان دعوت می گردد که در تشییع جنازه شرکت نمایند.”


همه از اینکه یکی از همکارانشان فوت شده است ناراحت شدند اما کنجکاو بودند بدانند او چه کسی بوده است ، زیرا همه کارمندان به نظر حاضر می رسیدند بجز آقای اسمیت که اون هم در مرخصی بود، با این حال با او هم تماس گرفتند و از سلامتی و زنده بودنش مطمئن شدند، کارکنان جای خالی کسی را پیدا نکردند پس ترحیج دادند که تا ساعت ۱۰ منتظر بمانند تا بتوانند چهره این فرد بدخواه ببینند.

ساعت ۱۰ شد و همگی به سمت کلیسا حرکت کردند. در کلیسا هر یک از کارمندان برای دیدن متوفی به سمت تابوت حرکت می کرد و وقتی داخل تابوت را می نگریست بعد از چند دقیقه مکث به کناری رفته و به فکر کردن مشغول می شد.

اما داخل تابوت چه کسی بود؟

هیچ کس نمرده بود، بلکه داخل تابوت یک آیینه قرار داشت و درواقع هر فرد چهره خود را در تابوت می دید! در کنار آینه هم کاغذی قرار داشت که روی آن نوشته بود:”تنها کسی که می تواند مانع پیشرفت شما شود، خودتان هستید!”

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد